توافق ایران با ١+٥ رویدادی تاریخی خواهد بود که تاریخشناسان در آینده تحلیلهای بسیاری از آن ارائه خواهند کرد و بهعنوان آغاز دوران مدنیت نوین در ایران بهتبع انقلاب اسلامی و پس از دورهی خردگریزی احمدینژادی، از آن یاد خواهند کرد. در این هیچ شکی ندارم؛ اما با آغاز دوران خردگرایی تاریخی، نباید انتظار رونق اقتصادی یا حتا رشد علمی سریع داشت. برای این اتفاق هنوز بلوغ مدنی بسیاری لازم است. تا الان فقط میتوان گفت خرد مدنی مدرن مبتنی بر علم، بر خرافهگرایی غلبه کرده است؛ اما خرد مدنی بدون بلوغ سیاسی میتواند مشکلات بسیاری را در اجرا پدید آورد. دولتهای ما کمتر از دولت احمدینژاد، در اجرا موفق بودهاند و این کمبود موفقیت را نمیتوانم فقط به حساب خردمندی در محیطی نابخردانه بگذارم، که متأسفانه بعضی از دولتمردان کنونی مایلاند سختی امور را در این مسأله ببینند. علم در ایران بیمار است. من که خود بانی سیاست تشویق مقالهنویسی بینالمللی در ایران بودهام و بیش از ٣٠ سال است آن را پایش میکنم، با کمال اطمینان میگویم موضوع رشد کمّی علم باعث شده است از حرکت جدی علمی بازبمانیم. هنگامی که سیاستهای دولت نهم و دهم را در این حوزه نقد میکردم، بهروشنی آغاز سقوط علمی ما دیده میشد. ما علم را به دست وزارت علوم و به نام رشد علمی، اما مبتنیبر آمار نادرست، به سقوط کشاندیم. حضور جوانان بااستعداد در دانشگاههایمان را به فرار رساندیم؛ آن هم نه فقط به اروپا و آمریکا، که اکنون «کشورهای بریکس» هم مغزهای ما را به استخدام درمیآورند. (بریکس یا BRICS نام گروهی به رهبری قدرتهای اقتصادی نوظهور است که از بههمپیوستن حروف اول نام انگلیسی کشورهای عضو یعنی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی تشکیل شده است.) در مقابل، دارالعلم را به نوانخانهای تبدیل کردهایم برای برخی میانمایگان و کممایگانی که حاضرند به هر آییننامهای تمسک جویند تا جای پای خود را محکم کنند و لقب استاد بگیرند. دراینمیان، دیگر کسی خریدار خلاقیت و جدیت و اخلاق نیست. ما دانشگاهها را به نوانخانههایی آموزشی برای گروهی خاص تبدیل کردهایم. این سیاست علمی دولت نهم و دهم بود که دولت یازدهم هم هنوز متوجه آن نیست و در رفع آن ناتوان بوده است. اکنون توافق هستهای ایران را در دسترس داریم. توان فنآوری هستهای به توان علمی تبدیل نشده است و نمیتواند بشود. ما علوم را به آموزشی دستِ سوم در سطح جهان فروکاستهایم. کافیست به یکی از کنفرانسهای بینالمللی که دستاوردهای علمی در آن به بحث گذاشته میشود، برویم. من هنگام اعلام بیانیهی وین، در یک چنین کنفرانسی بودم. از پیشرفتهای تجیهزاتی و دقتهای اندازهگیری و بهتبع آن کارهای نظری در مقایسه با حضیض تصور علم در ایران و استادلقبانی که برای پشیزی حاضرند به هر تعداد، دانشجوی مثلاً دکترا بپذیرند و بعد هم آنها را در دانشگاه استخدام کنند، شرمگین شدم. خادمی را میراث خانوادگی داشتیم، اما این یکی از کجا سر درآورد!؟ حوزهی علمیهی ما که چنین نبوده است. من چشماندازی در دولت یازدهم و احتمالاً دوازدهم برای تحکیم معنای خردمندانهای از علم مدرن و حضور جدی ایران در علم جهانی نمیبینم؛ اما توافق اجازه میدهد سازمانهای مردمنهاد و دانشگران بهصورت انفرادی به علم جهانی بپیوندند و در این میان، شاید برخی از مدیریتهای علمی ایران هم به این درک و دریافتِ بلندمدت برسند که نجات ایران در درک علم جهانی است.
اگر همین نوع علم از جنس علوم انسانی مدرن بر جو مذاکرات غالب نبود، روشن نیست ما اکنون کجا بودیم. تنها امیدم به آن درصد کم از دانشگرانی است که نفس علم مدرن را بر تمام امتیازهای نازل دانشگاهی و اجتماعی در ایران ترجیح میدهند و در شرایطی که مدیریت علمی کشور بدون راهبرد اجرایی بلندمدت درگیر چالشهای سیاسی روز است، بهدنبال ارتباط علمی جهانیاند، تا علم ایران بیش از این نخشکد.
بله! درست نیست بگوییم رشد علمی ایران دارد کم میشود، بلکه باید گفت ریشهی علم ایران، که در دولتهای نهم و دهم خشکانده شد، هنوز در دولت یازدهم فرصت آبیاری هم پیدا نکرده است. توافق هستهای فرصتی است برای تحول علمی در شرایط بسیار سخت علمی کشور، اما نه به دست دولتمردان، بلکه به دست درصد اندک دانشگرانی که به کشور و به علم اهمیت میدهند.
برگرفته از :
sharghdaily.ir (این نوشتار در روزنامهی «شرق» یکم مرداد ۱۳۹۴ بهعنوان سرمقاله به چاپ رسیده بود.)
آمادهسازی :
امیریاشار فیلا